نمیدانم دیگر امید را از کدام سمت بنویسم...
اوضاع دلم ، خروشان تر از آب دریا شده
میخوام آب پاکی رویش بریزم و بگویم
بگذار بشود... بگذار اتفاق بیفتد...
رهایش کن... شاید آرام بگیرد دلت...
با خودم میگویم
خوب میشود؟
سبز میشود ،؟
میهنم
قلبم
روانم
آرام میشود....✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
روزها هنوز هم همانقدر گرم و شیرین اند...
تو را به رویایت میرساند
و خودش ، روشنایی را
با تمام وجود تحویل میدهد...
تحویلِ همان پاسبانِ میدهد
و چراغ قوه به دست، میرود تا
خودش را به مقصد روزِستان برساند
روزستان؟
همان دیارِ روز است و آنجا متولد شده..
هر روز همین مسیر را پیاده میرود و برمیگردد...
خسته میشود؟
چرا شاید بشود
اما عاشق است،
عاشق نور تاباندن به زندگ آدمها
او میخواهد که
تو را به نور زندگی برساند...
به خودت...🪻
به رویاهای پر فروغِ ذهنت...✨️✨️
گاهی آفتاب و باران به هم نمیرسند
که رنگین کمان به پا کند.
باید خودت بلند شوی
و کوه را به آسمان
بچسبانی
تا شاید
معجزه
شود....✨️✨️